عینک شب
فروش دوربین دید در شب شکاری
این غزل را چند هفته پیش در جلسهی شعر تربت خواندنم و نقد جالبی را در مورد آن البته نه عشق شعاریای که در تاریخ ادبیات بوده و هر کسی برداشتی از آن داشته است من خود را عاشق میدانم و دوست دارم به دیگران هم بگویم که چه تجربهی شیرینی است اولش خیلی هوا خوب بود ولی بعدازظهر کمی سرد شد کندوی لبریز از عسل چشمان جادویت
شعر عاشقانه هوا سرد است کاری از لیلی مومون پور
شعر نو
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب میبینم..
تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم
و وقتی از میان کوچه میآیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم
به خود آرام میگویم:
دوباره خواب میبینم!
دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا..
من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم.
لیلا مؤمنپور فروشگاه شکار
اما هرگز آن جام لبریز و سرشار از عشق را واژگون نخواهد کرد حسین الهی قمشه ای تصویر: وحدت ابدي عاشق و معشوق(نقشي از كريشنا و رادا) و خلق همچنان در هوای متاع دیگر باهم به دشمنی و یا صدفی زیباتر از معمول خود را سر گرم می کند در حالی که قطعه زیر شعری است از یک شاعر انگلیسی در ضرورت دعا و نیایش صبحگاهی که در ادب