دوربین دید در شب امریکایی
ضد تعریق
دو ساعتی كه به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمر من انگار در خیال گذشت
ببند پنجره ها را كه كوچه، ناامن است
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو، لحظه ای كه لال گذشت
«چه ساعتی ست؟ ببخشید» ساده بود اما
چه ها كه از دل تو با همین سوال گذشت
گذشت و رفت و سیگار می كشم تنها
دو ساعتی كه به اندازه ی دو سال گذشت
شعر عاشقانه ای از مرحوم نجمه زارع
تبلیغات : ذره بین
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلقاند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
زندهیاد نجمه زارع
هجای چشم تو را وزن ها نمی فهمند
دو ساعت است كه اعصاب من به هم خورده ست