کجا
پیلی ژیان زو تا جهان باشد جهان باشد
نه با دست و برفتن همسر باد سبک باشد
نه پیلست و ببالا همبر پیل دمان باشد
بکردار درخت سوخته شاخی به بینی بر
سیاه و سخت چونانچون دل نامهربان باشد
به سیلی ماند ار مرسیل را یشک و سرو باشد
به کوهی ماند ار مرکوه را جان و روان ب
اشد
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم
زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم
از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود
عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود
گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو
از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود
من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر
من بی تو میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو میگویی همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
میخوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت
پدید باشد و خیری
ز سوسن آزاد
یمین دولت محمود شهریار جهان
به شهریاری و رادی و خسروی بزیاد